دست نیاز در خواب
من حتی اگر پنج دقیقه هم چشمهام رو روی هم بگذارم، حتما یه ماجرای داستاندار، گاهی به شکل یک فیلم سینمایی، رو خواب میبینم. از رؤیای صادقه گرفته تا خواب پریشان، همه اونقدر واضحند که تا سالها در ذهنم باقی میمونند. طبق تجربهام، زمانِ تعبیر شدن دسته اول در زندگیم متغیر بوده: از یک ربع ساعت تا پانزده سال بعد از بیدار شدن! اینجا، ماجرای پنج تا از رؤیاهای صادقهام رو به همراه اتفاقات واقعی مربوط به آنها، که عینا تعبیر شدهاند، نوشتهام. 1) دست نیاز در خواب خواب یه مهمانی بزرگ رو دیدم. همه اقوام در مجلسی دور هم، روی صندلی نشسته بودیم و گرم گفتگو. یکدفعه، حاجی، خدابیامرز، اومد جلوی من روی زمین نشست. ساق پاهام رو محکم توی دستهاش گرفت و به شدت تکان داد. عمیقا غمگین بود و مصرّانه ازم میخواست که به حرفهاش گوش بدم و عمل کنم. یک جمله رو با نگرانی و اضطراب عجیبی، مرتب تکرار میکرد: “نمیخوام روی شب سالَم بیفته.” حیرتآور اینکه، … …